Friday, November 11, 2005

جیک جیک



من همون گنجیشک مستونی بودم
که یه روز تو تاریکی
باد سرد پاییزی بالم ازم گرفت
داد زدم آی آدما
مهربونا..بالم پس بگیرید
هیچ کسی اما ندید

تو همون سرمای سرد
بین بارون و زمین
داد زدم آی آدما
مهربونا..بالم پس بگیرید
سرده هوا
ولی هیشکی نشنید

پیش اون چنار زرد،پیش خش خشای برگ، داد زدم
آی آدما ... مهربونا
من خستمه،گرسنمه
ولی یه دست ناگهان
صدام ازم گرفت
داد زدم آی آدما
مهربونا... کمک کنید
ولی هیشکی نمی دید

تو قفس ... غریب و تنها داد زدم
آی آدما ... مهربونا
منو بیرون بیارید
ولی اون نگاه سرد
قلبمو ازم گرفت
روحم ازم گرفت
منو داد به دست خاک
داد زدم آی آدما... مهربونا
اینجا خیلی تاریکه،کمک کنید
یکی گفت گریه نکن،من پیشتم
بال می خوای؟بیا بگیر
صدا می خوای؟ بیا بخون
آب می خوای؟بیا بنوش
گرسنته؟بیا بخور
داد زدم آی آی آدما ، مهربونا
یکی هست اون بالاها منو خیلی دوست داره
داد زدم آی آدما ، مهربونا
یکی هست تو تاریکی هیچ وقت تنهام نذاره
داد زدم آی آدما ، مهربونا
دیگه داد نمی زنم آی آدما ، مهربونا
بالم بهم دادن
من همون گنجیشک مستونی بودم
که حالا باز می خونم
پر می کشم
فنا می شم


"Fati"

No comments: