Sunday, September 02, 2007

تو نیستی ... ولی بارون می یاد



باز باران
باز باران با ترانه
باز باران
باز باران با بهانه
می خورد بر بام خانه

عاشقانه زیر باران
دست هامان
شعر زیبای زمستان
می خورد بر بام خانه
باز باران با ترانه

باز باران
باز باران
یاد انبوه درختان
یاد گنجشکان ، پرستوها ، بهاران

زیر باران
گرم و لرزان
باز آغوشت
نشانی از وجود سرد باران

در میان خنده هامان
گریه هامان
عاشقانه می چکد از چشم هامان
اشکهامان
غرق می گردد نگامان
در سکوت گرم باران

باز باران
یاد باران

آه باران
یاد باران
یاد چشمانت ، نگاهت ، بوسه هایت
در میان آن درختان

یاد باران
باز باران
باز هم تنها و تنها
می نشینم در کنار آن درختان
می روم در حس زیبای زمستان
غرق در آن بوسه هایت
چشم هایم ، گونه هایم
می چکد آرام بر روی درختان

باز باران
بی تو اما باز باران ، می خورد بر بام خانه
باز باران با تراته
من ولی با یک بهانه
می نشینم باز خیره
خیره در چشمان باران
یاد چشمانت ، زمستان
یاد باران


"Fati"
1386/6/11