Saturday, March 29, 2008

آن دختر رفت



شب دلتنگ شده براي من و تو
.
.
.
دلهره هاي بي كسي را بايد يك روز از همين پنجره بيرون ريخت
.
.
.
مي دانم كه نمي داني
و
مي داني كه مي دانم
و
نمي داني كه هيچ نمي داني
.
.
.
ما آدم ها بايد ياد بگيريم كه هميشه آدم هاي احمقي هستند كه دوستمان دارند و ما نبايد حتي برايشان پشيزي هم ارزش قائل باشيم
.
.
.
شايد شب هم من و تو را فراموش كرده است
.
.
.
يك سال ديگر هم گذشت و هيچ تغييري رخ نداده
همه همانيم كه بوديم
يكدل
يكرنگ
دروغگو
پست
بي ارزش
دلتنگ
خوشحال
غمگين
پر توقع
سنگدل
مهربان
بيا خوب تر باشيم ، حتي بهتر از ديروز
.
.
.
آيا كسي تا به حال با احساسات شما هم بازي كرده؟
لطفا در اين بازي گل نخوريد
سعي كنيد هميشه گل بزنيد
مي دانم سخت است
.
.
.
خداحافظ زندگي
احساس مي كنم كسي پشت در مرا صدا مي كند
دعوتش ، دعوت به رفتن است
.
.
.
چند شب است خواب هاي بد و كابوس هاي ترسناك ديوانه ام كرده اند
مي ترسم
از مرگ مي ترسم
.
.
.
سايه هاي مرا از روي ديوار محو كن
من سايه نمي خواهم
بال مي خواهم تا پرواز كنم
به سوي ابديت

Saturday, March 15, 2008

بيا بيا كه مرا با تو ماجرايي هست


به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عـالم ازاوست
"سعدي"


عشق چيست؟
عشق را شايد بايد فهميد
عشق شايد هيچ نيست يا كه شايد همه چيز
عشق شايد كوس رسوايي يك دل باشد

عشق شايد آفتاب است فقط
يا كه شايد باران

عشق شايد دفتر نقاشي است
كه خطوط ذهنت را در آن خط خطي مي كردي

عشق شايد اينجاست
من نمي دانم
شايد آنجا باشد عشق

عشق شايد شمعي است
يا گل خوشبويي در باغچه خانه مان

عشق شايد دمي و بازدمي است

عشق شايد مردمك هاي سياه چشمي است
"چشم ها را بايد شست"
عشق را بايد شست

عشق شايد پر پرواز پرستو باشد
راستي...پسر همسايه پر پرواز پرستو را بست

عشق شايد بركه آبي است پر از ماهي ها
عشق شايد خزه هاي كف يك استخر است

عشق شايد برف هاي نوك يك قله كوه
يا كه شايد ره خوشبختي چندين ساله كه به پايان نرسيده است هنوز

عشق شايد من و توست
يا تو و من شايد

عشق شايد دنياست
رنگ رنگي و قشنگ يا كه شايد همه پنهان و كبود

عشق شايد يك خالق باشد
خالق ماه و زمين
خالق باران ، شمع
خالق من ، تو ، او
خالق هر چه كه بوده ، خالق هر چه كه هست

عشق را بايد ديد

عاشقم من امشب

"Fati"
1386/12/25