Monday, May 30, 2005

Apple



دیروز رفتم زیر درخت سیب
دوتا سیب چیدم

یکی تو ، یکی هم من
بعد وقتی خواب بودی آروم گذاشتم کنارت
امروز فهمیدم تو خواب دستت به سیب خورده و
افتاده

بازم نتونستم بهت بگم دوست دارم

شاید فردا واسط یه لیوان شربت آوردم
که اگه دستت به لیوان خورد
بیفته بشکنه و تو بفهمی من دوست دارم

شایدم امشب تو چشمات خیره شم،بعد سرم رو پایین بندازم و بگم
دوست دارم

Wednesday, May 25, 2005

تکرار



کاش یکی بهت می گفت که من از
تکرار لحظه های تلخ بیزارم

امروز به این فکر کردم که کاشکی
هیچ وقت نبودی

می خواستم کلی حرف واسط بزنم
...اشکام اجازه نداد

Monday, May 16, 2005

GHaaRiiiBee



غریبه ای ز دور دست می آید
با دستانی پر ز مهر

امشب مهمانی ماه و مهتاب است
ناشناس دوستش می دارم

شاید از غربت تنگ یک دل عاشق آمده
که نگاهش این چنین با من آمیخته

غریبه ای ز دور دست می آید
با دستانی پر ز مهر

ولبخندی مملو از احساس گرم خورشید
ناشناس دوستش می دارم

غریبه ای ز دور دست می آید
با دستانی پر ز مهر

آمد و در کنارم ماند
ناشناس دوستش می دارم

غریبه ای آمد
احساسم را دزدید
ورفت

غریبه ای ز دور دست می آید
با دستانی پر ز مهر
از چشمانش بی زارم
و
مهرش را نمی خواهم

Sunday, May 08, 2005

Think



وقتی می تونیم مشکلاتمون رو
با حرف زدن حل کنیم چرا باید
هیچی نگیم؟؟؟

چرا هیچ وقت فکر نمی کنیم شاید ما
از حرف طرف مقابل بد برداشت کردیم

چرا ما نمی خوایم قبول کنیم که
شاید یه چیزی گفتیم که دوستمون ناراحت شده
شاید حق داشته ناراحت شه
اصلا شاید شرایط روحی خوبی واسه پذیرفتن حرف ما نداشته

فقط بلدیم زود تصمیم بگیریم

چرا نباید به آدم ها فرصت داد
حتی اگه با بدیشون بازم صد قدم از ما دور شدن؟؟؟

یعنی دوستی این قد کشکیه؟؟؟
شاید هم دوست واقعیت نباشه
وگرنه زود از دستت ناراحت نمیشه

من خودم همیشه زود تصمیم می گیرم
ولی یه مدته که می خوام رو حرفام ، تصمیم هام
و حتی عقایدم فکر کنم و بعد نظر بدم
ولی اینو همیشه می دونم
که دوستامو همیشه دوست دارم

Monday, May 02, 2005

Beauty



وقتی دلگیری و تنها
غربت تمام دنیا
از دریچه قشنگ
چشم روشنت می باره

خیلی بده که دنیای قشنگت رو
آدم های مغرور و از خود راضی خراب کنن

خیلی بده که احساساتت رو به تمسخر بگیرن
و فقط بهت بگن بچه ای
دلم واسه دوستای دوران دانشگاه تنگ شده
اینجا خیلی تنهام