Monday, June 28, 2004

گابریل گارسیا مارکز



سیزده نکته برای زندگی

یک:دوستت دارم نه به خاطرشخصیت تو
بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا می کنم

دو:هیچکس لیاقت اشکهای تو را نداردو کسی که چنین ارزشی دارد
باعث ریختن اشک های تو نمی شود

سه:اگر کسی تو را آن طور که می خواهی دوست نداشت به این معنی نیست
که تو را با تمام وجودش دوست ندارد

چهار:دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد
ولی قلب تو را لمس کند

پنج:بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار
کسی باشی وبدانی که هرگز به او نخواهی رسید

شش:هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحت هستی چون هر کس امکان دارد عاشق لبخند تو باشد

هفت:تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی
ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی

هشت:هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند نگذران

نه:شاید خدا خواسته که بسیاری افراد نامناسب را بشناسی
وسپس شخص مناسب را،به این صورت وقتی اورا یافتی بهتر می توانی شکرگزار باشی

ده:به چیزی که گذشت غم مخور به آنچه پس از آن آمد لبخند بزن

یازده:همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند با این حال همواره به
دیگران اعتماد کنو فقط مواظب باش به کسی که تو را آزرده اعتماد نکنی

دوازده:خود را به فردی بهتر تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می شناسی
قبل از اینکه شخص دیگری را بشناسی و انتظارداشته باشی او تو رابشناسد

سیزده:زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار بهترین چیزها زمانی اتفاق
می افتد که انتظارش را نداری

Wednesday, June 16, 2004

مملی



مملی دایی شده
محمد جوووون من واقعا از طرف خودم و مژی تبریک می گم
(امیدوارم هر چه زودتر با چمدونهای پر از سوقاتی (واسه من
برگردی ایران پیش زنت که چشم به راهته
به حاجی هم خیلی سلام برسون
به مامانی هم سلام برسون
به آبجی جون هم تبریک بگو
همین
-----------------------------------------
مملی یکی از دوستای خوب من و مژی هست
که الان در آلمان به سر می بره
و همون جا هم دایی شده
شما هم بهش تبریک بگید

Monday, June 14, 2004

خوشحالم



امروز خيلي خوشحالم
همين
دست .... دست

Thursday, June 10, 2004

cup



My Cup Has Overflowed
======================

I Drink From My Saucer


I've never made a fortune,
and I'll never make one now,
But it really doesn't matter
'cause I'm happy anyhow.

As I go along my journey
I'm reaping better than I've showed.
I'm drinking from the saucer
'Cause my cup has overflowed.

I don't have a lot of riches,
And sometimes the going's tough
But with kin and friends to love me
I think I'm rich enough.

I thank God to the blessings
That His mercy has bestowed.
I'm drinking from the saucer
'Cause my cup has overflowed.

He gives me strength and courage
When the way grows steep and rough,
I'll not ask for other blessings for
I'm already blessed enough.

May we never be too busy
To help bear another load.
Then we'll all be drinking from the saucer
When our cups have overflowed.

~(c) John Moore, 1970~



Wednesday, June 09, 2004

دیدن تو



یه روز برای دیدنت می رم تا اوج آسمون
تا اون بالا یا این پایین،هر جا هستی پیشم بمون
یه روز برای دیدنت می رم پیش ستاره ها
برای بودن پیش تو می رم پیش خدا و ماه
یه روز برای دیدنت می رم پیش دریا وآب
برای گرمی تنت می رم تا پیش آفتاب
یه روز برای دیدنت یه قلب تنها می کشم
یه قلب تنها و ظریف به وسعت آه می کشم
یه روز برای دیدنت یه موج آبی می کشم
تو، دریا هم اگه باشی بدون که خسته نمی شم
یه روز برای دیدنت یه دسته مریم می یارم
دوست ندارم هیچ وقت برات یه ذره هم غم بیارم
یه روز برای دیدنت به هر جایی سر می زنم
تا بدونی دوست دارم،عاشق خنده هات منم


Monday, June 07, 2004

مدل



من سخت دنبال مدل لباس هستم
هر کی مدل خوکشل داره بفرسته واسه من
عروسی پسر عمو جان و پسر خاله جان
و.......این اقوام آقای پدر هم از انگلیس و
آمریکا اومدن می خوان اینجا جشن بگیرن
حالا مردک 2 تا بچه داره ها
ولی زده به سرش اینجا جشن بگیره
همشون هم شب قبل از عروسی حنا بندان هم داران
یعنی 60 دست لباس باید بدوزیم
ایشالا تا باشه عروسی
ما که بخیل نیستیم
من الان تو کافی نت هستم
این آقاهه داره پلو میگو می خوره
منم می خوام
راستی این فیلم ملاقات با طوطی رو
هیچ کدوم نروید
چون آخر فیلم مسخرست

Sunday, June 06, 2004

سفر



یاد داری که ز من خنده کنان پرسیدی
چه ره آورد سفر دارم از این راه دراز؟؟؟؟
چهره ام را بنگر تا به تو پاسخ گوید
اشک شوقی که فرو خفته به چشمان نیاز
چه ره آورد سفر دارم ای مایهءعمر
سینه ای سوخته در حسرت یک عشق محال
نگهی گمشده در پردهءرویایی دور
پیکری ملتهب از خواهش سوزان وصال
---------------------------------------
من برگشتم.....شادو سرحال
از همه شما هم ممنونم

Thursday, June 03, 2004

اختیار



می دونید فرق ما آدم ها با فرشته ها چیه؟؟؟
ما انسان هستیم و اختیار داریم...ولی فرشته ها هیچ اختیاری ندارن
ما صاحبخونه هستیم ... پس حق داریم سر یه روز معین مستاجرمون رو
از خونه بندازیم بیرون...چرا؟؟؟چون اختیار داریم... خونه مال خودمون
به فکر هیچ کس هم نیستیم...فقط می خوایم خونه رو از مستاجر بگیریم
دوست داریم آپارتمانی که خودمون صاحبش هستیم رو آتیش بزنیم
میان ازما می پرسن چرا؟؟؟می گیم خونه مال خودم...می خوام آتیشش بزنم
ولی آخه اونایی که اونجا زندگی می کنن چی؟؟؟؟ فقط به فکر خودمونیم
دوستتون ازتون خواسته بر خلاف میل شما اصلا باهاش تماس نگیرید
اونم اختیار داره .... حق داره....دوست نداره باهاتون حرف بزنه
زور که نیست.....هست؟؟؟؟اختیار داره که با کی حرف بزنه و با کی حرف نزنه
شما هم بهتره بری غاز بچرونی.....چرا از این اختیارهامون خوب استفاده نمی کنیم
این چند مدتی که اینجا می نوشتم خیلی برام لذت بخش بود
مخصوصا از روزی که این غالب جدید اومد اینجا
ولی الان اومدم خداحافظی......یه مدت می خوام برم
شاید برگشتم ...شاید هم برنگشتم
تو این مدت دوستای خیلی خوبی پیدا کردم
مثل دونفر که همیشه می گفت شعرام بند تنبونیه
هیچ وقت احساسی که تو شعرام بود رو نمی فهمید
مثل امیر طلا که واقعا از خوندن بلاگش شاد می شدم
جناب آقای حباب و زوربا که همیشه به چشم یه بزرگ تر بهشون نگاه می کردم
از آقای حباب یه چیزه خیلی خوب یاد گرفتم
پرنیان گلی که خیلی دوسش داشتم
بابک جردن....ماهی دودی .... اسپاگتی
و خاله سوسکه و آقا وحید
دلم واسه همتون تنگ می شه
خدا رو چه دیدی شاید 3 روز دیگه برگشتم
ببخشید اگه اسم بقیه رو نیاوردم
«اگه یه روز برگشتی من سعی نمی کنم انتقام بگیرم»