Saturday, April 23, 2005

Night




وقتی که شبای بارونی
هق هق گریه سر می دی

مثل گل نازی می مونی که
پروانه ها رو پر می دی

وقتی که توی سیاهی شب
ستاره ها می تابن برات

کوچه رنگ شادی می گیره و
برگ های درخت می رقصن برات

وقتی که شبای مهتابی
می ری کنار حوض آب

ماه می خنده وستاره بازم
از عشق تو شده بی تاب

وقتی می مونی ، عطر گل یاس
تو خونه بی داد می کنه

مثل آتیشی ، مثل نور ماه
که عشق فریاد می کنه

وقتی که می ری ، دیگه کسی نیست
تا با غمش ندا بده باز

این خونۀ ویرونه رو باز
با خنده هاش صفا بده باز

پس دیگه نرو ، پیش ما بمون
با رفتنت دلها می گیره

غربت می یاد و غم میمونه و
پروانه از غم پر می گیره

"فاطی"

Thursday, April 21, 2005

تکراریه




ترس دارم از صداي ماهيان
از صداي شعر آن مرغابيان
از صداي غرش درياي عشق
از تفكر يا خيال ساقيان
ترس دارم از كلام امشبت
از مي و مستي اين چندين شبت
از هراس تنگناهاي غريب
از غم عشق و دروغ و آن فريب
ترس دارم از همه آيينه ها
از غباري خفته بر اين سينه ها
ترس دارم امشب از هر چه كه هست
واي امشب خواب از من رخت بست
واي مي ترسم از اين سوداي عشق
واي امشب مي شوم رسواي عشق
ترس دارم امشب از آغوش تو
واي امشب كيست هم آغوش تو؟؟
واي نفرين باد آن كس كه ربود
او خدايم بود بعد از هر سجود
واي كابوس است يا ديوانگي
من چه كردم با توغير از بندگي
اين چنين دادي جواب عشق من؟؟
تو بگو.. اين است سر نوشت من؟؟
تو بگو با من چه كردي اي خدا
اين چنين دادي جواب بنده را
تو بگو اي تو چنار توي باغ
تو بگو من چه كشيدم از فراغ
تو بگو اي ماهي استخر آب
سايه ي عشقم در آبت همچو قاب
تو بگو با من چه كردي عشق...عشق
گشت فاني هر چه در قلبم سرشت
ترس من از مستي ومي نيست نيست
ترس من از بودنت با ديگريست



این رو قبلا هم نوشته بودم
ولی یکی از دوستام ازم خواست
بنویسمش اینجا

Monday, April 18, 2005

Dear



نازنینم
به تو می گویم باز
از پی درد غم انگیز فراق
از پریشانی و اندوه و نیاز

به تو می گویم باز
باز از این غربت وغم
دانه های اشک
در حسرت تو
می چکد ز چشم
همچون شبنم

به تو می گویم باز
از دل تنگ ، غریبی نالان
تند باد قهر و کینه
نوای باران

به تو می گویم باز
می نویسم
می گریسم،از صدای غرش ابر بهاری که گریخت
از صدای هق هق لاله قرمز
که در اندوه تونالان اشک ریخت


نازنینم
بی تو باز، لاله گریان
و منم مشت زنان
در پس کوچه انبوه خزان
گم شدم
و
...........
تو ندیدی دگرم دو چشم خندان

"فاطی"

Monday, April 11, 2005

فردا



در تلاطم حوض ماهی
دسته دسته ستاره ها به رقص در آمده اند
شب رنگ راز سر ناگشوده ای به خود گرفته است
که امیدی به فاش شدنش نیست
وآن نگاه افسون گر
که در امتداد نم نم باران
فنا می شود
وآن صدای سوداگر
که در عظمت وجود باد
غرق می شود
بوسه ای تا صبح باقیست
و در فرسنگ ها
صدای التماس رویای دگرگون شده اش
که مست می گرید
و تپش قلب خسته ای ، متحیر به دنبال شب
و سایه ای آن چنان که سبویی در دست
به استقبالش می آید
و او می رود
تا با سکوتش فریاد زند

Sunday, April 03, 2005

SHirazzz



تنهاییم و خط زدم و یه قلب پاک و مهربون
تقدیم کردم به اون کسی که من و برد به آسمون
تو آسمون میون ابر ، فریاد زدم دوسش دارم
می خوام واسش از این بالا ، هر چی ستارست بیارم


واااای این چند روز خیلی به من خوش گذشت
این آقا اومده بودن شیراز
در هر حال امیدوارم بهش خوش گذشته باشه