Monday, May 21, 2012

تو می روی و دیده ی من مانده به راهت




بوسه های گسِ بی رنگ و لعاب
 شهر خاکستری افکارم

روبرو دره، در فاصله ی یک قدمی
 پشت سر خاطره، در فاصله ای دور و پر از نور و غرور

 جمع این ها شده یک دغدغه ی سرگردان
 جمع این ها شده تصمیم میان قدمی رو به جلو یا دویدن به عقب
 جمع این ها شده دلتنگی من

پشت هر بوسه ی تو ، اشک های دل من
خنده هایم همه تکراری و گنگ

غم ویرانی من بعد از تو
غم ویرانی من در گذر خاطره ها
غم این فاصله ها
غم رفتن ، غم ماندن ، غم دوری از تو

کاش می شد کسی این فاصله را بر می داشت

چشم هایم را می بندم آرام
 یک قدم رو به جلو
روبرو دیگر هیچ
پشت سر دیگر هیچ
بوسه ها رنگ عزا
ناله های کسی از آن بالا

 زندگی یعنی پوچ ، زندگی یعنی هیچ
یک قدم رو به جلو
و خداحافظی و تنهایی


 Fati
 اول خرداد ماه 1391