Wednesday, June 21, 2006

چه بنامم که لایق تو شود



قافیه هایم همه در وصف دوست
نیست خدایی ، همه از آن اوست

هر غزل و شعر نهایت به او
هر نفسی نقطه غایت به او

نیست صبا مشک فشان تر ز او
نیست نگاهی نگران تر ز او

راز لبش ، راز گل ارغوان
راز دو چشمش ، می ساقی نشان

از نگهش مست شود گلشنی
راه روان گشت و پر از روشنی

هر نفسی ، مست رود در پی اش
مست شده مستی من از می اش

خنده زند بر دل گریان من
اشک زداید ز دو مژگان من

لطف جهان حلقه زده در دلش
عالمیان را همه اندر پیش

من چه بنامم که بود نام او
از سر لطفش شده جان رام او

همره و همراه بود در رهم
بوسه به یاری دو دستش نهم


"Fati"