قافیه هایم همه در وصف دوست
نیست خدایی ، همه از آن اوست
هر غزل و شعر نهایت به او
هر نفسی نقطه غایت به او
نیست صبا مشک فشان تر ز او
نیست نگاهی نگران تر ز او
راز لبش ، راز گل ارغوان
راز دو چشمش ، می ساقی نشان
از نگهش مست شود گلشنی
راه روان گشت و پر از روشنی
هر نفسی ، مست رود در پی اش
مست شده مستی من از می اش
خنده زند بر دل گریان من
اشک زداید ز دو مژگان من
لطف جهان حلقه زده در دلش
عالمیان را همه اندر پیش
من چه بنامم که بود نام او
از سر لطفش شده جان رام او
همره و همراه بود در رهم
بوسه به یاری دو دستش نهم
"Fati"