غریبه ای ز دور دست می آید
با دستانی پر ز مهر
امشب مهمانی ماه و مهتاب است
ناشناس دوستش می دارم
شاید از غربت تنگ یک دل عاشق آمده
که نگاهش این چنین با من آمیخته
غریبه ای ز دور دست می آید
با دستانی پر ز مهر
ولبخندی مملو از احساس گرم خورشید
ناشناس دوستش می دارم
غریبه ای ز دور دست می آید
با دستانی پر ز مهر
آمد و در کنارم ماند
ناشناس دوستش می دارم
غریبه ای آمد
احساسم را دزدید
ورفت
غریبه ای ز دور دست می آید
با دستانی پر ز مهر
از چشمانش بی زارم
و
مهرش را نمی خواهم
No comments:
Post a Comment