Monday, April 07, 2008

من اگر بنشينم ، چه كسي برخيزد



غرق ابهام عجيبي است دلم
شب سكوتي است كه مي پندارم همه در خواب خوش اند
من ولي بيدارم
و تو شايد بيدار
و همه شايد بيدار شوند
چه شده امشب باز


مي شمارم آرام دانه ي باران را
همه در خواب خوشند

و من از باران خواهم پرسيد چه كسي گريه چنان سر داده؟

چه كسي اشك بريزد اينچون كه شب كوچك ما خيس شده
شهر ما خيس شده
و همه بيدارند

و جواب باران
اشك ريزاني و زاري است فقط

خواب تا كي بايد؟
چه كسي در خواب است؟

و ببارد باران
و چنان مي باريد كه همه بيدارند
و همه مي پرسند
چه كسي گريه چنان سر داده؟

غرق ابهام عجيبي است دلم
صبح در پشت نگاه خورشيد منتظر مانده
و ليكن باران همچنان مي بارد
و نگاه صبح را مي شويد

همه در خواب خوشند
آي مردم صبح است
همه تان خوابيديد
نور خورشيد همين جاست
بياييد ، ببينيد
باران مي بارد

آي مردم صبح است

ليك مردم همه در خواب خوشند

من ولي بيدارم
و تو شايد بيدار
و همه شايد در خواب خوشند

كاش بيدار شوند
و ببينند كه خورشيد كنون پشت خاكستري ابر كبود
مي كشد سر به دل صبح سياه

و نمي خواهد باران كه بتابد خورشيد

همه در خواب خوشند
من و تو بيداريم
و همه شايد بيدار شوند

"Fati"
1387/1/7


No comments: