Wednesday, August 17, 2005

تا حالا



تا حالا دو تا چشم دیدی
با انتظار
پشت پنجره
پشت این همه همهمه

تا حالا دو تا دست دیدی
با التماس
رو به آسمون
با غصه و غم
لبریز از نیاز

تا حالا نگاهی دیدی
با اشک و نیاز
تو چشمای تو
دنبال یه راز

تا حالا صدا شنیدی
تو یه دشت سبز
پر از غم و درد
از سوز قلب سرد

تا حالا پرنده دیدی
با حس بهار
آواز بخونه
بی آروم و قرار

تا حالا شده بشینی
زیر سرو باغ
آه بکشی،گریه بکنی
از درد فراق

تا حالا شده تو دلت
غصه جا کنه
هیشکی نتونه
دردتو دوا کنه

"Fati"

No comments: