در تلاطم حوض ماهی
دسته دسته ستاره ها به رقص در آمده اند
شب رنگ راز سر ناگشوده ای به خود گرفته است
که امیدی به فاش شدنش نیست
وآن نگاه افسون گر
که در امتداد نم نم باران
فنا می شود
وآن صدای سوداگر
که در عظمت وجود باد
غرق می شود
بوسه ای تا صبح باقیست
و در فرسنگ ها
صدای التماس رویای دگرگون شده اش
که مست می گرید
و تپش قلب خسته ای ، متحیر به دنبال شب
و سایه ای آن چنان که سبویی در دست
به استقبالش می آید
و او می رود
تا با سکوتش فریاد زند
No comments:
Post a Comment