گفته بودم پس از این همچو بهار شادم من
ولی افسوس خزان عمر من سخت بجاست
من خودم می جنگم
با همه طوفان ها
با برف ها ، باران ها
هرچه نسیم بهاران است به منزل آرم
بعد از این،بهار است که در وجودم خانه خواهد کرد
و من شادم
می خندم
غم را به دست باد می سپارم
دلم را از هر چه غبار غم است خانه تکانی می کنم
و به استقبال آن لبخند زیبا می روم
آن را از چمدانی که سالهاست آن را به دست فراموشی سپرده ام
برمی دارم
وروبروی آینه،آن لبخند زیبا را بر لبانم می گذارم
و می خندم
تا عمر هر چه خزان است به پایان آید
No comments:
Post a Comment