Thursday, February 01, 2007

آواز ِ پرواز



صدای مرگ می آید
و من از مرگ می ترسم
و از هوهوی باد زخم خورده غم بغل دارم
من از آرامش آن گور تاریکم مثال ابر می بارم

صدای مرگ می آید
غزل هایم همه آرام می گریند و من خندان و خندانم
خدایا ...
من از باران هراسانم
من از آرامش طوفان گریزانم
نمی دانم
نمی دانم
خدایا من نمی دانم
نمی دانم صدای چیست می آید؟
صدای کیست می آید؟
ولی شاید ز اندوهم صدای مرگ می آید
و شاید با همه دنیا وداع و ترک می باید

من از اندوه می نالم
من از سیلاب این وحشت گریزانم
خدایا من نمی دانم
نمی دانم
نمیدانم ، پس از مرگم چه خواهد شد؟
کسی آیا به بالینم گلی خوش بوی خواهد برد
و یا شاید کسی گوید فلانی هم که آخر مرد

خدایا من نمی دانم سیاهی چیست؟
گریزان می گریزم
این صدا از کیست؟
باید رفت

ولی ای کاش
در گوش پرستویی نشانی مرا آرام می گفتی
میدانم که او در انتظار من به آوای پرستو گوش خواهد داد
و دل داده به آواز و صدای باد
ولی شاید مرا هم برده است از یاد....
نمی دانم ، نمی دانم

خداوندا
تو را آرام می خوانم
و چشمانم مثال شعله های بی فروغی می شود خاموش
و با یادت شوم با قبر هم آغوش

و من آرام می گیرم
و با یاد تو می میرم


"Fati"
85/11/12


No comments: