Friday, December 01, 2006

در فراق یار



لحظه هایی که برایت خواندم
شعری از عشق و ترنم در باد
آه افسوس که خشکید و گذشت
نامه هایم همگی رفت به باد

شعر من از شب مهتابی بود
دفترم عطر گل مریم داشت
برگ های گل مریم هم ریخت
در دلم حسرت یک مرهم کاشت

هر شب از پشت نگاهی عاشق
دل به چشمان سیاهت بستم
ولی امشب که نگاهت پژمرد
زندگی گشت خزان در دستم

گفته بودم که پس از رفتن تو
دل به آواز قناری بندم
ولی افسوس قناری هم مرد
و من از زندگیم می خندم

حال بر روی دلم از هر سو
همه پنجره ها بسته شده
شعر و آهنگ شبانگاهی من
از غم و گریه من خسته شده

راز چشمان سیاهت باید
برود از بر من ، دور شود
یا که افسانه عاشق شدنم
خفته در دامن این گور شود

می روم سوی دیاری دیگر
یاد تو در دل من می ماند
تا سحرگاه فراموشی عشق
هر دو چشمم ز غمت می نالد


"Fati"
85/09/10

No comments: