Thursday, January 20, 2005

......



می دونید...شاید اگه خیلی زیاد به یه نفر احترام بذارید
واقعا زیر دلش بزنه...کلی حرف دارم بزنم...از زمین و زمان گله دارم
از دست خودم ناراحتم ... از دست همه ناراحتم ... فک کنم یه بار اینو
اینجا نوشتم که من سعی می کنم به همه کمک کنم ... به حرف همه گوش کنم
به همه دلداری بدم ... ولی درست لحظه ای که خودم به همهُ اینا نیاز دارم
همه تنهام می ذارن...خیلی دلم گرفته

یا اینکه یه نفر به شما بگه براش یه کاری رو انجام بدید
و وقتی انجام می دید ازتووون شاکی می شه
خوب اگه می خوای واست یه کاری انجام بدم پس چرا شاکی می شی
...از دست آدما دلم گرفته
همه ، همه کاری می کنن به من که می رسه
یادشووون می یاد کلی کارٍ عقب افتاده دارن
همه ، همه جا تشریف می برن ... خوش می گذرونن
به من که می رسه یا امتحان دارن
یا تحویل پروژه دارن
...یا
خوب یعنی همیشه باید من همهُ آدما رو درک کنم
یکی هم یکم منو درک کنه
تو یه همچین موقعیتی
از اونایی که دوسشون داری چه توقعی داری
تو حق نداری توقع داشته باشی
اونا توقع دارن که درکشون کنی

No comments: