Sunday, May 05, 2013

تغییر

چند روز پیش جلسه ای در شهر کتاب داشتم
نوشیدن یک فنجان قهوه در آن محیط احساس آرامش خوبی داشت
بعد از اتمام جلسه ناخودآگاه به سمت فروش محصولات صوتی و تصویری کشیده شدم
آخرین آلبوم تصویری شجریان
فکری مثل برق از ذهنم گذشت
خریدمش
آلبوم رندان مست و مرغ خوشخوان
آمدم خانه
باید فردا صبح پستش می کردم
قلم و کاغذ برداشتم و نوشتم


سلام
میخواستم بدانی اگر حرفی نمی زنم اما هنوز یادم نرفته است دوست عزیزی دارم که عاشق شجریان است
امیدوارم از شنیدن و دیدنش لذت ببری
فراموش نکن اینجا کسی است که لبخندِ تو برایش ارزشمند است

تمام شد
حس خوبی داشت
یک هدیه که باعث لبخند می شد
آن هم برای دوستی که نمی خواستم فراموش کند دلم برایش تنگ می شود
باید می دانست هنوز هستند دوستانی که در شهر کتاب هم به یادش می افتند
اما
یک چیزهایی باید تغییر می کرد
تغییر همیشه سخت است
مثل بیدار شدن از خواب
چه زجری دارد
درد داشت
تغییر

آلبوم شجریان را در میان انبوه لباس هایم پنهان کردم
روی کاغذم نوشتم

سلام
دوستی دارم که لبخندش هنوز هم ارزشمند است
مطمئنم خودش می داند برایم چه ارزشی دارد
اما
مهم من هستم که باید تغییر کنم
تغییر سخت است
ولی باید از خواب بیدار شد

کاغذ را چسباندم به آینه
شاید یک روز آلبوم شجریان را به او هدیه دهم
ولی بعد از اینکه آموختم 
"خیلی چیزها تغییر کرده است"

No comments: