صدایت را شنیدم در پس ابر بهاری
نمی دانم از آن آوا هنوزم هست حتی ذره ای از عشق من ، از لحظه هایم پیش تو جاری
صدایت را شنیدم
نغمه هایت را شنیدم
سوز آوازت ، نیازت ، رمز و رازت
غزل گفتم ، نوشتم ، مست خواندم
نبودی ..... من نماندم
آمدی
خندان شدم ، گریان شدم ، از ترس شاید دیدنت پنهان شدم
فرو رفتم در آغوشی که احساسش نیاز دست های مست باران بود
نالان بود ، رقصان بود
همه آرامشم چشمان او بود
ولی رفت از کنارم
نپرسیدم کجا ، کی ، با که یا تنها ؟
گفتم
می روی؟
برگرد
تنهایم
نگاهم کرد
گفتم عاشقم
او رفت
می مانم
همین جا
منتظر
شاید که باز آید
"Fati"
No comments:
Post a Comment