تا حالا دو تا چشم دیدی
با انتظار
پشت پنجره
پشت این همه همهمه
تا حالا دو تا دست دیدی
با التماس
رو به آسمون
با غصه و غم
لبریز از نیاز
تا حالا نگاهی دیدی
با اشک و نیاز
تو چشمای تو
دنبال یه راز
تا حالا صدا شنیدی
تو یه دشت سبز
پر از غم و درد
از سوز قلب سرد
تا حالا پرنده دیدی
با حس بهار
آواز بخونه
بی آروم و قرار
تا حالا شده بشینی
زیر سرو باغ
آه بکشی،گریه بکنی
از درد فراق
تا حالا شده تو دلت
غصه جا کنه
هیشکی نتونه
دردتو دوا کنه
"Fati"
No comments:
Post a Comment