Wednesday, February 28, 2007

وداع

رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهي بجز گـــــــــريز برايم نمانده بود
اين عشق آتشين پر از درد بي اميد
در وادي گناه و جنــونم كشانده بود

رفتم كه داغ بوسه پر حسرت تو را
با اشكهاي ديده ز لب شستشو دهم
رفتم كه نا تمام بمانم در اين سرود
رفتم كه با نگفته بخود آبرو دهم

رفتم ‚ مگو ‚ مگو كه چرا رفت ‚ ننگ بود
عشق من و نياز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشي و ظلمت چو نور صبح
بيرون فتاده بود به يكباره راز ما

رفتم كه گم شوم چو يكي قطره اشك گرم
در لابلاي دامن شبرنگ زندگي
رفتم كه در سياهي يك گور بي نشان
فارغ شوم ز كشمكش و جنگ زندگي

من از دو چشم روشن و گريان گريختم
از خنده هاي وحشي طوفان گريختم
از بستر وصال به آغوش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گريختم

اي سينه در حرارت سوزان خود بسوز
ديگر سراغ شعله آتش زمن مگير
مي خواستم كه شعله شوم سركشي كنم
مرغي شدم به كنج قفس بسته و اسير

روحي مشوشم كه شبي بي خبر ز خويش
در دامن سكوت بتلخي گريستم
نالان ز كرده ها و پشيمان ز گفته ها
ديدم كه لايق تو و عشق تو نيستم


"فروغ فرخزاد"

Thursday, February 01, 2007

آواز ِ پرواز



صدای مرگ می آید
و من از مرگ می ترسم
و از هوهوی باد زخم خورده غم بغل دارم
من از آرامش آن گور تاریکم مثال ابر می بارم

صدای مرگ می آید
غزل هایم همه آرام می گریند و من خندان و خندانم
خدایا ...
من از باران هراسانم
من از آرامش طوفان گریزانم
نمی دانم
نمی دانم
خدایا من نمی دانم
نمی دانم صدای چیست می آید؟
صدای کیست می آید؟
ولی شاید ز اندوهم صدای مرگ می آید
و شاید با همه دنیا وداع و ترک می باید

من از اندوه می نالم
من از سیلاب این وحشت گریزانم
خدایا من نمی دانم
نمی دانم
نمیدانم ، پس از مرگم چه خواهد شد؟
کسی آیا به بالینم گلی خوش بوی خواهد برد
و یا شاید کسی گوید فلانی هم که آخر مرد

خدایا من نمی دانم سیاهی چیست؟
گریزان می گریزم
این صدا از کیست؟
باید رفت

ولی ای کاش
در گوش پرستویی نشانی مرا آرام می گفتی
میدانم که او در انتظار من به آوای پرستو گوش خواهد داد
و دل داده به آواز و صدای باد
ولی شاید مرا هم برده است از یاد....
نمی دانم ، نمی دانم

خداوندا
تو را آرام می خوانم
و چشمانم مثال شعله های بی فروغی می شود خاموش
و با یادت شوم با قبر هم آغوش

و من آرام می گیرم
و با یاد تو می میرم


"Fati"
85/11/12