ترس دارم از صداي ماهيان
از صداي شعر آن مرغابيان
از صداي غرش درياي عشق
از تفكر يا خيال ساقيان
ترس دارم از كلام امشبت
از مي و مستي اين چندين شبت
از هراس تنگناهاي غريب
از غم عشق و دروغ و آن فريب
ترس دارم از همه آيينه ها
از غباري خفته بر اين سينه ها
ترس دارم امشب از هر چه كه هست
واي امشب خواب از من رخت بست
واي مي ترسم از اين سوداي عشق
واي امشب مي شوم رسواي عشق
ترس دارم امشب از آغوش تو
واي امشب كيست هم آغوش تو؟؟
واي نفرين باد آن كس كه ربود
او خدايم بود بعد از هر سجود
واي كابوس است يا ديوانگي
من چه كردم با توغير از بندگي
اين چنين دادي جواب عشق من؟؟
تو بگو.. اين است سر نوشت من؟؟
تو بگو با من چه كردي اي خدا
اين چنين دادي جواب بنده را
تو بگو اي تو چنار توي باغ
تو بگو من چه كشيدم از فراغ
تو بگو اي ماهي استخر آب
سايه ي عشقم در آبت همچو قاب
تو بگو با من چه كردي عشق...عشق
گشت فاني هر چه در قلبم سرشت
ترس من از مستي ومي نيست نيست
ترس من از بودنت با ديگريست
این رو قبلا هم نوشته بودم
ولی یکی از دوستام ازم خواست
بنویسمش اینجا
No comments:
Post a Comment