Sunday, December 04, 2005

باز باران بی ترانه



می شنوی؟
صدای پرندگان را می گویم
آواز سر داده اند
شاید بهار آمده است!

می شنوی؟
صدای چشمه ساران را می گویم
گویی از دل سنگ به جوش آمده اند
شاید بهار آمده است!

می بینی؟
تلالو نور بر برگ درختان را می گویم
و رنگ زیبایشان را
و شکوفه هایشان را
شاید بهار آمده است!

می بینی؟
باز هم بوی عید و عیدی می آید
باز هم بوی طراوت و زیبایی
باز هم عطر گل یاس همسایه
شاید بهار آمده است!

و من ... می خواهم باور کنم که بهار آمده است
می خواهم باور کنم که بهار زیباست و من هم زیباترش خواهم کرد
می خواهم بشنوم که پرنده می خواند و من نیز بخوانم

و تو... پر می کشی
به سوی افقی نا پیدا
و من هیچ گاه ایمان نمی آورم که اکنون بهار است

من باران را می خواهم

"Fati"

No comments: